معنی مهتاج نجومی

حل جدول

مهتاج نجومی

از بازیگران سریال دولت مخفی

از بازیگران سریال جلال الدین


فیلمی با بازی مهتاج نجومی

آن سوی مه، به من نگاه کن، بوی کافور عطر یاس، بوی گل سرخ، پول خارجی، تیک، در کمال خونسردی، ساعت شلوغی، سه درجه تب، شوریده، فریاد در شب، قاعده بازی، گناهکاران، مادرم گیسو، مردی از جنس بلور، نغمه

نام های ایرانی

مهتاج

دخترانه، آنکه تاجی درخشنده چون ماه دارد

لغت نامه دهخدا

نجومی

نجومی. [ن ُ] (ص نسبی) منسوب به نجوم است. منسوب به علم نجوم. (ناظم الاطباء). || منجم. نجوم دان:
ز رومی و هندی و از پارسی
نجومی و گر مردم هندسی.
فردوسی.
- ساعت نجومی، ظاهراً ساعت منقسم به شصت دقیقه. (یادداشت مؤلف): و آب بسیار ایستاده بود [و او] در میان آب ساعتی نجومی یا بیشتر... (مزارات کرمان ص 195).

نجومی. [ن ُ] (اِخ) (مولانا حاجی...) امیر علیشیر نوائی در مجالس النفایس او را لاابالی و ناپاک و مایل به هزل دانسته و این مطلع را به نامش ثبت کرده است:
باز عید آمد بیا جانا که قربانت شوم
همچو چشم گوسفند مرده حیرانت شوم.
و حکیم شاه محمد قزوینی مترجم مجالس النفایس افزاید: «و میر اگرچه این چنین ذکر فرمود ولیکن بنده ٔ مترجم این مطلع را از درویش دهکی چنین یاد دارم:
عید قربان است میخواهم که قربانت شوم
همچو چشم گوسفند کشته حیرانت شوم.
رجوع به مجالس النفایس ص 38 و212 شود.


سال نجومی

سال نجومی. [ل ِ ن ُ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) رجوع بسال شود.


روز نجومی

روز نجومی. [زِ ن ُ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) مدت زمان بین دو عبور علیای ستاره ای است (این روز برای تمام ستاره ها یکی است).


نجومی کاشانی

نجومی کاشانی. [ن ُ ی ِ] (اِخ) ملا غیاث. به روایت نصرآبادی «در فن نجوم و وقت ساعت سازی قدرت بسیار داشته چنانچه وقت ساعتی در کاشان ساخته. طبع نظمی هم داشت، جهت قاضی اران که از قرای کاشان است و نهایت کراهت منظر داشته این قطعه را گفته:
طرفه قومند مردم اران
که بدی مضمر است در بهشان
آنقدر فضله می برند از شهر
که محال است بگسلد زهشان
غافلند از وجود قاضی خویش
که عجب فضله ای است در دهشان.
(از تذکره ٔ نصرآبادی ص 308).


غیاث نجومی

غیاث نجومی. [ث ِ ن ُ] (اِخ) کاشی. از شاعران کاشان بود و در فن نجوم و ساعتسازی مهارت داشت. قطعه ٔ زیر را درباره ٔ قاضی اران (از قرای کاشان) که بسیار زشت منظر بوده است گفته:
طرفه قومند مردم اران
که بدی مضمر است در بهشان
آنقدر فضله میبرند از شهر
که محال است بگسلد زهشان
غافلند از وجود قاضی خویش
که عجب فضله ای است در دهشان.
(از تذکره ٔ نصرآبادی ص 308).
رجوع به همین تذکره شود.


ساعت نجومی

ساعت نجومی. [ع َ ت ِ ن ُ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) دو نیم گهری. (غیاث) (آنندراج). در التفهیم ابوریحان بیرونی آمده: ساعتها دو گونه اند: یکی راست است، و او را مستوی خوانند و هر یکی از این ساعات مستوی تیری است از بیست و چهار تیر از جمله ٔ شباروز. و اندازه ٔ او همیشه یکی باشد. چون روز و شب راست شوند ساعات روز دوازده باشد و ساعات شب دوازده. و چون یکی از این هردو درازتر شود ساعات دیگر از دوازده کمتر و این کمی با آن بیشی برابر بود. و اما گونه ای دیگر است از ساعتها، او را معوج خوانند ای کژ. و این آن است که هر یکی از روز و شب بدو همیشه دوازده ساعت بود. و هر ساعتی از آن دوازده یکی باشد از روز یا از شب. و لکن این ساعت به روز دراز، درازتر باشد از ساعات روز کوتاه. بلکه چون روز مخالف شب خویش گردد ساعات روز نیز مخالف ساعات شب خویش شود. پس ساعات مستوی راست آنند که عدد ایشان مخالف تواند بودن مرعدد ایشان را به شب و یکی اندازه باشند، و ساعات معوج آن است که اندازه ٔ ایشان مخالف شود به روز و بشبش و عدد یکی باشد. و گروهی ساعات مستوی را معدل خوانند و معوج را زمانی. ساعتی را چند پاره کنند: ساعت و هر چیزی که او را یکی نام کنندو بدو بپیمایند بشست پاره ٔ راست ببخشیده است چنانک گفتیم. و جهودان ساعت را به عددی قسمت کنند که هژده بار چند شست است. و آن هزار و هشتاد بود. و نام آن به زبان عبری «حیلق » خوانند. و زان نگذرند به باریکترمگر گاه گاه نیم حیلق گویند. حال ساعتها نزدیک هندوان چگونه است ؟ ایشان ساعات را «هور» خوانند بنام نیم برج. و بکار ندارند مگر به احکام نجوم. فاما آنچه همگان بکار دارند آن است که شبانروز را یکی نهند. آنگه او را به شست بخش کنند. و هریکی را «کهری » خوانند وهر کهری را به شست بخش کنند، و آن را «جشه » گویند، و نیز «جکه » گویند و گروهی جشه را «بناری » خوانند و هر بناری شست «بران » و همی گویند که بران اندازه ٔ نفس مردم درست است بر کشیدن میانگی. و بخشش کهریان برابر بخشش ساعات مستوی است، زیرا که اندازه ٔ کهریان یکی است، و عدد او اندر روز مخالف بود کهریان شبش را چون راست نباشند. و چون کهریان داری و او را ساعت مستوی خواهی کردن پنج یک کهریان دو تو کن. و چون ساعت مستوی خواهی که کهریان شود، ساعات را بدو جای بنه و یکی را دو تو کن، و یکی را بدو نیم کن، و آنگه هر دو را جمله کن. و هندوان را دیگر قسمت است، و او را «مهورت » خوانند و شبانروزی سی مهورت بود هریکی دو کهریان. (التفهیم ص 70 و 71). در کشاف اصطلاحات الفنون آمده: و نزد منجمان و اهل هیئت، عبارت است از ثلث ثمن شب و روز یعنی جزئی از بیست و چهار جزء شبانروز. و فاضل علی بیرجندی در بعضی تصانیف خود ذکر نموده که هر یک از شبانروز وسطی و حقیقی را به بیست و چهار قسم متساوی قسمت کنند. و این اقسام را ساعات مستویه و معتدله و استوائیه و اعتدالیه نامند. و اقسام وسطی را ساعات وسطی و اقسام حقیقی را ساعات حقیقی نامند. و هرساعتی را به شصت دقیقه و هر دقیقه را بشصت ثانیه و علیهذاالقیاس. و تسمیه ٔ وسطی به مستوی ظاهر است. اماتسمیه ٔ حقیقی به مستوی برسبیل تقریب است. و هریک ازروز و شب را جدا جدا بر اصطلاح اهل فارس و روم وقتی که از مقدار یک دوره ٔ معدل النهار کمتر باشد به دوازده قسم متساوی کنند. و آن را ساعات معوجه و قیاسیه وزمانیه گویند، زیرا که بطول و قصر شب و روز مختلف شوند. لیکن همیشه نصف سدس شب یا روز باشند. و وجه تسمیه ٔ آنها به ساعات قیاسیه این است که اینها را بر آلات قیاسیه مثل اسطرلاب و رخامات و نحو ذلک مینویسند، واز آنچه از معدل النهار در زمان یکساعت طلوع کند آن را اجزاء آن ساعت گویند. و در سراج الاستخراج گوید که: منجمان هند شبانروز را به شصت قسم متساوی قسمت کنند. و هریکی را گهری گویند. و همچنان یک گهری را بشصت پل، و هر پلی را بشصت بیل و هر بیلی را بشصت بیلانس. پس حصه ٔ یک ساعت دو نیم گهری شد، و حصه ٔ دقیقه دو نیم بیل. و علی هذا القیاس. و در توضیح التقویم می آورد که منجمان ساعات زمانی را دوری نهاده اند که بر هفت میگردد. و ابتدا از اجتماع کرده، دوازده ساعت زمانی به آفتاب منسوب دارند. بعد از آن دوازده ساعت زمانی دیگر به زهره، و بعد از آن دوازده دیگر به عطارد، و بعد از آن دوازده دیگر به زحل، تا باز نوبت بشمس رسد بترتیب افلاک، و همچنین میگردد تا اجتماع دیگر، و هر دوازده ساعت که به آفتاب منسوب شود آن را ساعات بیست خوانند. و آن در اختیارات امور مذموم است الامثل اعمال عداوت. و این ساعات زمانی باشد. و گاه باشد که بساعات مستوی هم بیاورند. (کشاف اصطلاحات الفنون).

فرهنگ فارسی هوشیار

نجومی

‎ اختری، اختر مار (صفت) منسوب به نجوم: مربوط بعلم نجوم: ساعت نجومی. ‎، منجم اخترشناس: زرومی وهندی وازپارسی نجومی دگرمردم هندسی. . . (شا. لغ. )

مترادف و متضاد زبان فارسی

نجومی

اخترشناس، منجم، نجوم‌دان، سرسام‌آور، هنگفت

فارسی به عربی

نجومی

فلکی

اطلاعات عمومی

تقویم نجومی

اصطلاح تقویم نجومی اشاره به دو تعبیر دارد:
1-تقویم اطلاعات نجومی
2-اطلاع از زمان انجام کارها و امورات زندگی به لحاظ خوش یمن بودن یا نبودن
تقویم اطلاعات نجومی
بسیاری از مخاطبین علم نجوم و اتفاقات و رویدادهای دنیای نجوم و ستارگان و سیارات، علاقه مند هستند تا بدانند زمان وقوع رخدادهای نجومی چه موقعی است. بدون شک یکی از مهمترین مسائلی که هر منجم و علاقه مند به علم نجوم بایستی بداند، زمان رویدادهای نجومی و کلیه این رویدادها از جمله زمان های کسوف، خسوف، ماه نو، ماه کامل، بارش های شهابی، بهترین زمان رویت سیارات و ... است.
معمولا در ابتدای هر سال دانشمندان علم نجوم زمان این رویدادها را با ذکر ساعت دقیق آنها در تقویمی با عنوان تقویم نجومی گردآوری می کنند.

اطلاع از زمان انجام کارها و امورات زندگی
دومین تعبیر در اصطلاح «تقویم نجومی» اشاره به خوش یمن بودند و نبودن یا سعد و نحس بودند امور زندگی دارد. این تعبیر در میانه عامه مردم بسیار رواج دارد.
در ابتدای سال شمسی، تقویمی تحت عنوان تقویم نجومی تالیف و تدیون می شود و در آن به تفکیک روز و ساعات، تمام امورات زندگی از بهداشت فردی گرفته تا مسائل کاری، ازدواج، معاملات، خرید و... به لحاظ خوش یمنی یا بدیمنی مورد بررسی قرار می گیرد.

معادل ابجد

مهتاج نجومی

558

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری